داستان آموزنده پسران هنرمند

ساخت وبلاگ

داستان آموزنده پسران هنرمند

سه نفر زن می خواستند از سر چاه آب بیاورند.
در فاصله ای نه چندان دور از آن ها پیر مرد دنیا دیده ای نشسته بود و می شنید که هریک از زن ها چه طور از پسرانشان تعریف می کنند.

زن اول گفت : پسرم چنان در حرکات اکروباتی ماهر است که هیچ کس به پای او نمی رسد.
دومی گفت : پسر من مثل بلبل اواز می خواند. هیچ کس پیدا نمی شود که صدایی به این قشنگی داشته باشد .
هنگامی که زن سوم سکوت کرد، آن دو از او پرسیدند :
پس تو چرا از پسرت چیزی نمی گویی؟ 
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید


داستان سرا...
ما را در سایت داستان سرا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نادر dasetan بازدید : 183 تاريخ : سه شنبه 22 مهر 1393 ساعت: 4:44